عوض این که معایب گذشته را گوشزد بنماییم تا تکرار نشود، به اصلاح داخلهی خودمان بپردازیم و اقدامات جدی برای نجات مردم بکنیم، از هر گوشه و کنار، یکدسته میهنپرست فداکار و ناجیان دلسوخته قیام کرده دائماً اشاره به حیثیت، افتخارات و عظمت ایران باستان مینمایند و استعداد نژادی ما را میستایند و قلمفرسایی میکنند، زبان میگیرند و نوحهسرایی مینمایند. فکر نان بکنیم که خربزه آب است.
ما سوراخ دعا را گم کردهایم چون حس نمیکنیم که دنیا عوض شده و بعد از این جنگ تغییرات بیشتری خواهد کرد و فقط مللی حق حیات خواهند داشت که جانبازی کرده و فداکاری به خرج دادهاند و به منافع خود هوشیار میباشند. افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آیندهی او بشود نه این که او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه این که بخواهند با این نوحهسراییها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند. کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشتهی ایران نمیباشد تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کردهایم، اما تکرار «ملت ششهزارساله!» و ذکر نام کوروش و داریوش و انوشیروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم آب و نان نمیشود و عرق وطنپرستی کسی را نمیجنباند و یکقدم هم ما را جلو نمیبرد.مگر ملتهای دیگر خلقالساعه به وجود آمدهاند و بزرگانی نداشتهاند و جهانگشاییهایی نکردهاند؟ یا مردمان هندوستان و چین و آشور و مصر نمیتوانند چنین ادعاهایی داشته باشند؟ آیا میتوانیم مدعی بشویم که در علم و هنر و فلسفه ما چشم و چراغ دنیاییم و هند و چین و یونان از ما پستتر بودهاند؟